اثبات ولايت فقيه
بسماللهالرحمنالرحيم
الحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيد الانبياء و المرسلين حبيب
اله العالمين
ابيالقاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين
اللهم کن لوليک الحجه ابن الحسن صلواتک عليه و علي آبائه في هذهالساعه و
في کل ساعه
ولياً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتي تسکنه ارضک طوعاً و
تمتعه فيها
طويلاً
در جلسه
قبل درباره عنوان
ولايتفقيه و مفهوم ولايت توضيح داديم و گفتيم
که انحصار آن در فقيه به چه معناست. حاصل آن که مساله ولايتفقيه
حاکميت فقيه به نيابت از امام معصوم بر جامعه اسلامي است؛
بنابراين مفاهيم ديگري مثل محبت، نصرت، مودت،
سرپرستي، ولايت تکويني و امثال اينها که درباره
ولايت مطرح است، اصلاً محل بحث نيست و ولايت در اينجا به
معناي حاکميت است.
در اين جلسه به توفيق
خداي متعال مقداري درباره اثبات اصل ولايتفقيه سخن
خواهيم گفت. در ابتدا بايد عرض کنم که در اين گونه مباحث، بحث
کردن و اثبات کردن به چند صورت انجام ميگيرد؛ يکي بحث
طلبگي خودمان است در حوزه علوم ديني و بر اساس شيوه فقاهت؛
يعني به عنوان يک مساله فقهي، فرعي فقهي مطرح
ميشود و بر اساس متدي که در فقه از بزرگان آموختهايم و به
فرمايش حضرت امام به فقه جواهري شهرت دارد به آن صورت بحث ميکنيم.
مصداق آن هم بحثي است که خود حضرت امام رضواناللهعليه قبل از انقلاب
در نجف اشرف مطرح فرمودند و همان وقت نوارهاي بحثشان پياده و بعد هم
بهصورت کتاب منتشر شد. خدا انشاءالله بر علو درجات ايشان
بيفزايد و به ما توفيق بدهد که حق ايشان را در حد توانمان
ادا کنيم. بزرگان ديگري هم در اين زمينهها بحث کردهاند
و از سالها و بلکه قرنها قبل، رسالههايي نوشتهاند و در ضمن مباحث
فقهي، بحثي را به اين مساله اختصاص دادهاند. بعد از انقلاب
نيز کتابها و رسالههايي با همين سبک فقاهتي در
باب ولايتفقيه نوشته شده است يعني مخاطب اين بحث،
طلاب و فضلا و متخصصان علوم ديني هستند. اين يک شيوه
بحث است.
يک سبک ديگر هم
اين است که انسان مخاطبش را وسيعتر در نظر بگيرد و اصالتاً
توجهش معطوف به غير از حوزههاي علميه يعني متخصصان
فقاهت باشد و مثلاً به عنوان بحثي از مباحث فلسفة سياست آن را مطرح کند.
به طور طبيعي سبک بحث در اينجا با سبک بحثي که در حوزه و
با دوستان طلبه مطرح ميکنيم، تفاوت بسيار دارد. شيوه بحث
در اينجا متد عقلي و به همان معنايي است که در علوم
انساني از اين متد اراده ميشود، يعني فقط به نصوص
شرعي و ادلهاي که در کتاب و سنت آمده، مقيد نخواهد بود بلکه
استناد به اين ادله ـ که در جاي خودش بسيار معتبر و ارزشمند
است ـ براي مخاطباني که يا اصلا به اسلام معتقد نيستند
يا اگر معتقد هستند معرفت کاملي به منابع اسلامي و
شيعي ندارند، مناسب نيست. دانشگاهها معمولاً اين سبک را
ميطلبند؛ حالا چه دانشگاههاي کشور خودمان چه دانشگاههاي
خارج.
ضرورت حکومت
به
عنوان يک مساله از
مسايل علوم انساني در رشته علوم سياسي، يک مساله
اين است که حکومت بايد بر اساس اذن خدا و به دست کساني که داراي
شرايط خاصي هستند ـ که به عنوان نمادي از واجدين
شرايط ميگوييم فقيه ـ تشکيل شود. سبک اثبات
آن هم سبک اثبات مسايل ديگري است که در علوم انساني اثبات
ميشود. طبعاً نظريههاي متفاوت و مکاتب مختلفي در
اين علوم وجود دارد که هر کدام سبک خاصي را ميطلبد. اگر
آقايان اطلاع داشته باشند ما چند سال پيش در نمازجمعه تهران سلسله بحثهايي
درباره نظريه سياسي اسلام مطرح کرديم و چون اين
نظريه بر مباحث حقوقي مبتني بود بحث مفصلي هم درباره
نظريه حقوقي اسلام مطرح کرديم که در چهار جلد چاپ و به
عربي هم ترجمه شده است. در اين بحثها ما مخاطب خودمان را تنها طلاب و
حتي کساني که معتقد به مباني تشيع هستند و عصمت
انبيا و ائمه را پذيرفتهاند، قرار نداديم. به عنوان مثال اگر کسي
بخواهد از نظر عقلي درباره اين موضوع بحث کند و مثلاً بپرسد که اصلا
حکومت چه ضرورتي دارد، چگونه پاسخ بدهيم؟ اگر بخواهيم به
شيوه بحث فقهي مطرح کنيم، ميگوييم
اميرالمؤمنين سلاماللهعليه در نهجالبلاغه فرموده است «لَا
بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر»1
اجتماع، بدون امير و جامعه، بدون حاکم نميشود حتي اگر حاکم
فاجري باشد بهتر از نبودنش است. همينجا اشاره کنم که
بسياري از فقها مثل حضرت امام رضواناللهعليه ميفرمودند
که اطاعت از قوانيني که دولت جائر غيرمشروع وضع ميکند
ولي مورد نياز مردم است، واجب است. در زمان دولت سابق هم ميگفتند
بعضي چيزهايي که نظام جامعه بر آنها متوقف است هر چند
قانون آن را مجلسي وضع کرده است که صلاحيت آن را ندارد و مجري
آن کسي است که فاسق است يا اصلاً دين را قبول ندارد، اما چون
قانوني است که مورد نياز جامعه است و اگر نباشد شيرازه جامعه از
هم ميپاشد و هرج و مرج ميشود، اين قوانين را بايد
اطاعت کرد. مثلاً در رانندگي اگر بنا باشد هيچ ضابطهاي نباشد
و هر کسي هر جوري که ميخواهد در جادهها ويراژ بدهد و با
هر سرعتي که ميخواهد برود، چه ميشود؟ هر روز بايد صدها
نفر کشته بشوند. درست است که اين قوانين در قرآن و حديث
نيامده است، واضع آن هم صلاحيت وضع اين قانون را نداشته است،
اما ميدانيم اگر اين قانون اجرا نشود مفاسدي به دنبال
خواهد داشت و جامعه دچار هرج ومرج ميشود. بسياري از فقها ازجمله
خود حضرت امام ميفرمودند اطاعت از اين قوانين واجب است.
منظورم از اين
اشاره
اين بود که وجود قوانين و وجود مجري قانون براي جامعه ضرورت
دارد، حتي اگر شخص فاجري باشد. در بحث فقهي بايد به
اين گونه روايات استناد کنيم، اما در بحث فلسفة سياست
وقتي ما بخواهيم بگوييم حکومت ضرورت دارد، به حديث
اميرالمومنين(ع) استناد نميشود. چون مخاطب ممکن است اصلاً حضرت
علي(ع) را نشناسد يا قبول نداشته باشد. آنجا فقط بايد به
دليل عقلي استناد کرد. بعد از اينکه اصول موضوعة بحث با
دليل عقلي ثابت شد آن وقت ميتوان از مسايلي که
مربوط به شرع است در درجه دوم و سوم، استنباط کرد و استدلال آورد. طبعا اگر
بخواهيم اين طور بحث کنيم، مدتها طول خواهد کشيد مثل آنچه
در نمازجمعه تهران مطرح کرديم، در حالي که ما يک يا دو
جلسه ديگر بيشترفرصت نداريم و طبعاً با آن سبک نميشود بحث
کرد، کما اينکه بحث فقهي و بحث طلبگي آن هم باز در دو يا
سه جلسه حل نميشود. پس منظور از طرح چنين بحثي در چند جلسه
يک بحث عصارهاي است نه براي متخصصان حوزوي و نه
براي متخصصان دانشگاهي، بلکه براي افرادي که هر چند تخصص
ندارند اما دوست دارند اين مسايل را از روي دليل بشناسند
و بتوانند در برابر معاندين يا شکاکين پاسخ قابل قبولي
ارائه بدهند. آقاي قرائتي گاهي ميفرمايد بحثهاي
ساندويچي، حالا اگر در اين مورد هم صحيح باشد اين
بحثها مثل ساندويچ آمادهاي است که خيلي از مقدمات را
نبايد براي آن در نظر بگيريم والا بحث طولاني
ميشود، اما اگر بخواهيم در دو يا سه جلسه، يک بحث فشرده
و ساده بياوريم که هم قانعکننده باشد و هم پايهاش متقن باشد، بايد
از بسياري از مقدمات صرفنظر كرد. اينگونه مباحث چيزي است که امروز
مورد نياز عموم جامعه ماست و در برابر اين شبهاتي که
شکاکين در روزنامهها و سايتها و مجلات و جاهاي ديگر
مطرح ميکنند، ما بيشتر به چنين بحثي براي عموم
مردم احتياج داريم......